محل تبلیغات شما
ده سال تمام ورق زدم صفحه صفحه ی وبلاگهارو و حالا ترسیده بودم از خواندن بعضی هاشان. از غم پنهان شده لای کلماتشان. از ناامیدی عمیق توی حرفهاشان که دنیا را اینقدر برایم کوچک و تیره و تار می کند که یک آن دلم از بند زندگی رها می شود همین امروز که بعد از چندین و چند ماه دلم هوای یکی شأن را کرده بود، رفتم سراغ وبلاگش و کمی ورقش زدم، و بعدترش غم عمیقی نشست توی بندبند وجودم و هی خودم را لعن و نفرین کردم که توی این آشفته بازار کرونا چه جای خواندن این حرفها

ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم...

این قرارمون نبود که... عشقو تو دلم بیاری، جا بزنی واسه قلبم، جای خالیتو بذاری...

ای عشق ای عزیزترین میهمان عمر...

توی ,غم ,خواندن ,دلم ,صفحه ,نشست ,و کمی ,کمی ورقش ,وبلاگش و ,سراغ وبلاگش ,رفتم سراغ

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ کوچولوی من براي بودن ،ماندن ،زيستن شهید حاج قاسم سلیمانی